خاطرات دانشجویی

خاطرات اتوبوسی دوران دانشجویی

یاد اون روزا که میومدیم تو ایستگاه اتوبوس و منتظر میموندیم تا اون اتوبوسا داغون حرکت کنن و ما سر ساعت برسیم اونجا و بریم سر کلاس و دوباره عصر برگردیم

اتوبوسا یه چی تو این مایه ها بود

البته این قضیه فقط ترم اول بود و ترم آخر باقیه رو خونه داشتیم.

یکی از این خاطره هایی که به ذهنم رسید این بود:

یکی از این روزا که خیلی هم سرد بود و ما هم شیطون شده بودیم و بقول اصفهانی ها : "گِلی هم افتاده بودیم" رفتیم بالا اتوبوس

راننده یه پیکنیک وسط اتوبوس روشن کرده بود و میخواست با این کار ماشینو گرم کنه

خلاصه بعد از چند دقیقه ماشین پر شده بود و حرکت کرد.

وسط های راه هم دیگه شیطونیه ما به اوج خودش رسیده بود

پشت سر ما دوتا دختر بودن که هی شکایت میکردن که این پیکنیک خطرناکه

سد علی هم یه پیشنهاد داد

گفت که بیا پنجره رو باز کنیم تا یکم باد به مغزشون بخوره

منم قبول کردم

اونم نامردی نکرد و شیشه که خودش نشسته بود کنارش رو باز کرد تا ته

ماشین هم داشت یه صدتا سرعت میرفت

فک کن که چه حجم بادی میاد تو

اوتوبوسی که کلی انرژی برا گرم کردنش صرف شده بود شد عین یخچال و سد علی هم که پلو شیشه بود داشت میلزید

وااااااااااااااااااااااای که من چقدر خندیدم اون روز

یادش بخیر اون روزا واقعا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی